سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دستناء

صفحه خانگی پارسی یار درباره

دهقان فداکار 2

    نظر

چندین سال پیش داستان زندگی ریزعلی خواجوی را در کتاب های درسی اش خوانده بود. می دانست فداکاری برای نجات جان دیگران جرأت می خواهد. می دانست یک فرد فداکار زمانی ناجی می شود که از تمام خواسته هایش که او را وصل می کند به ترس، بگذرد.

میدانست باید شجاعت داشته باشد تا توان این را پیدا کند که به فکر جان دیگران باشد. همه اینها را می دانست اما هرگز به فکرش هم نمی رسید که روزی شجاعت و جرأتش تیتر گزارشی شود آن هم با عنوان «دهقان فداکار شماره 2».

سعید نفر، جوان 23 ساله ای است که چند روز پیش، دست به فداکاری بزرگی زد. فداکاری ای که باعث شد زن و شوهر جوانی بعد از سقوط به رودخانه از مرگ حتمی نجات پیدا کنند.

روز یکشنبه 22 خرداد، علی محرابی به همراه همسرش تصمیم گرفتند از خانه بیرون بروند و روزشان را در دل طبیعت بگذرانند. کلی برنامه ریزی کردند تا روز یکشنبه شان پر از شادی سپری شود و خاطرات خوشی را با هم رقم بزنند.

خانه این زوج در روستای دستنا بود. روستایی در پنج کیلومتری شلمزار شهرکرد. سوار خودروی پرایدشان شدند و از روستای دستنا به مقصد شلمزار حرکت کردند. با هم قرار گذاشتند که به سمت پارک گردشگری شلمزار بروند. پارکی که در دو کیلومتری جنوب شلمزار است. جایی که تنها محل گردشگری شلمزار است.

خانواده محرابی تعریف چشمه ای را که در آن پارک گردشگری جاری است بارها شنیده بودند. علی محرابی پیچ و خم جاده را طی کرد تا اینکه در میان راه، برف پاک کن ماشین خراب شد. او چاره ای نداشت جز اینکه خودرو را متوقف کند تا بلکه بتواند دلیل روشن و خاموش شدن برف پاک کن ماشینش را پیدا کند.

مرد جوان برای چند لحظه خودرو را کنار جاده پارک کرد و از ماشین پیاده شد تا مشکل خودرو را بررسی کند. حدسش درست بود. برف پاک کن اتصالی پیدا کرده بود و این اتصالی باعث شده بود خود به خود روشن و خاموش شود.

علی سخت در فکر حل این مشکل بود و روحش هم خبر نداشت توقف در این جاده پرپیچ و خم می تواند باعث چه حادثه ناگواری شود. هنوز چند ثانیه از پیاده شدن او از ماشینش نگذشته بود که اتفاق وحشتناکی گریبان او و همسرش را گرفت.

او فراموش کرده بود ترمز دستی ماشین را بکشد و همین مسئله باعث منحرف شدن خودرواش به سمت رودخانه کنار جاده شد. همسر علی داخل ماشین نشسته بود و وقتی ماشین به راه افتاد حتی فرصت نکرد خودش را به بیرون پرت کند.

مرد جوان به سمت ماشینش دوید تا آن را متوقف کند. او توانست خود را به ماشین برساند و بعد از باز کردن در، به داخل خودرو پرید. همسرش بسیار ترسیده بود و تنها کاری که می توانست انجام دهد کمک خواستن بود.

علی هر چقدر تلاش کرد خودرو متوقف نشد. او سعی کرد ماشین را به سمت دیگر جاده هدایت کند اما باز هم نتوانست. خودروی پراید به داخل رودخانه ای که چند متر پایین تر از جاده بود سقوط کرد.

بدترین دقایق زندگی علی و همسرش از اینجا آغاز شد. زن و مرد جوان دیگر کاری از دستشان برنمی آید. ماشین به داخل رودخانه افتاده بود و با گذشت هر ثانیه، بیشتر در آب فرو می رفت. عمق آب زیاد بود و زوج جوان هنوز داخل ماشین بین مرگ و زندگی گرفتار بودند. درها به خاطر فشار آب و سقوط قفل شده بود و آنها داخل پراید حبس شده بودند. دیگر صدای کمک خواستن شان هم به گوش کسی نمی رسید.

زوج جوان طی چند ثانیه مرگ را مقابل چشمانشان دیدند. در همین هنگام علی از حال رفت و بیهوش شد اما زن هنوز دست از تلاش برنداشته بود. او نمی خواست تسلیم مرگ شود. تمام سعی اش را کرد تا بلکه راهی برای نجات خود و همسرش پیدا کند اما دیگر ماشین کاملا در آب فرو رفته بود و فقط قسمت کمی از درهای عقب خودرو بیرون از آب مانده بود. آب رفته رفته به داخل ماشین نفوذ کرد و زن جوان نیز دیگر امیدش را از دست داد.

در همین لحظه بود که ناگهان پسر جوانی در خودرو را باز کرد و دست مرد را گرفت و او را به بیرون از آب کشید و سپس زن را نجات داد. اما این فرشته نجات چه کسی بود و چطور از ماجرا باخبر شد؟

دهقان فداکار از راه می رسد

این جوان فداکار که توانست طی چند ثانیه جان دو نفر را نجات بدهد کسی نبود جز سعید نفر. جوانی 23 ساله از اهالی منطقه شلمزار در شهرستان کیا که در فاصله 35 کیلومتری شهر کرد واقع شده است. آن روز ظهر درست زمانی که آقا و خانم محرابی به داخل رودخانه سقوط کردند، او 200 متر دورتر از صحنه حادثه، منحرف شدن خودروی پراید را دید.

کسی جز سعید در محل وقوع حادثه حضور نداشت و فقط او شاهد ماجرا بود. کشاورز جوان با تمام نفسی که داشت دوید تا خود را به حادثه دیدگان برساند و آنها را نجات دهد.

این جوان فداکار درباره روز حادثه می گوید: «کارمند یکی از کارخانه های تولید آب معدنی هستم که نزدیکی محل حادثه قرار دارد. حضورم در کارخانه به صورت شیفتی است. از دوران کودکی عادت داشتم زمان بیکاری ام به مزرعه پدری بروم و کشاورزی کنم. آن روز هم مثل سایر روزهایی که بیکار بودم، به مزرعه رفتم. تنها بودم و آنقدر کار سرگرمم کرده بود که گذشت زمان را نفهمیدم. زمانی که به ساعت نگاه کردم و دیدم حدود 2 بعدازظهر است، با خودم گفتم چند دقیقه ای دست از کار می کشم و استراحت می کنم و بعد با انرژی بیشتری کارم را ادامه می دهم. آن روز هوا کمی گرم تر از روزهای دیگر بود. مشغول استراحت شدم که ناگهان از دور دیدم خودروی پرایدی با سرعت به داخل رودخانه سقوط کرد. در کنار جاده ای که حادثه در آنجا رخ داد، زمین های کشاورزی زیادی قرار دارد. مزرعه ما نیز حدود 200 متر با رودخانه و جاده فاصله دارد. ارتفاع بین جاده و رودخانه چند متر است و عمق رودخانه نیز در آن محلی که ماشین سقوط وکرد، بسیار زیاد است. با دیدن صحنه سقوط ماشین به داخل رودخانه خشکم زد. نمی دانستم به چه دلیل این اتفاق افتاده بود اما حدس زدم که افراد داخل خودرو به کمک نیاز داشته باشند. می دانستم که ماشین به زودی غرق می شود و ممکن است سرنشینان آن جانشان را از دست بدهند. به همین دلیل چند نفس عمیق کشیدم و به سمت خودرو دویدم.»

مرد جوان ادامه می دهد: «همه عزمم را جزم کردم تا سریع تر خود را به خودرو برسانم. وقتی رسیدم، متوجه شدم که حدسم درست بود. از شیشه عقب ماشین برای لحظه ای زن و مرد جوانی را دیدم که داخل ماشین بودند و زن با دست به شیشه پنجره ماشین می کوبید.»

پرش برای نجات

خودروی پراید با سرعت زیادی به داخل آب فرو می رفت. زن جوان، دیگر امیدی به زنده ماندن نداشت. دو در عقب پراید هم داخل آب بودند و شمارش معکوس برای پایان زندگی زوج جوان شروع شده بود.

سعید ادامه می دهد: «در آن شرایط به تنها چیزی که فکر می کردم نجات سرنشینان پراید بود. من به خوبی با فن شنا آشنایی دارم و به همین دلیل بی درنگ به داخل رودخانه پریدم. فکر می کردم به خاطر فشار آب نتوانم در ماشین را باز کنم اما ماشین هنوز به عمق رودخانه نرفته بود و توانستم در خودرو را به راحتی باز کنم. مرد از حال رفته بود و بیهوش شدن او کار من را سخت تر کرد اما با هر سختی که بود، توانستم او را از داخل ماشین خارج کنم و به بیرون از آب بکشانم و به ساحل برسانم. پس از آن خودم را به زن جوان رساندم. او حسابی ترسیده بود اما چون ماشین هنوز کامل در آب فرو نرفته بود توانسته بود با کمک قسمتی از ماشین سر خود را بیرون از آب بگیرد تا دچار خفگی نشود. بعد از اینکه زن جوان را هم نجات دادم سعی کردم مرد را به هوش بیاورم و همزمان ماجرا را به اورژانس هم خبر دادم. زمانی که آمبولانس رسید، دیگر خیالم راحت شد. آنها را برای معاینه به ماموران اورژانس سپردم و دعا کردم که حالشان خوب باشد.

نجات از مرگ

زوج جوان بعد از انتقال به بیمارستان، به صورت سرپایی درمان و از آنجا مرخص شدند. آنها پس از نجات یافتن از این اتفاق شوم به خانه سعید رفتند اما سعید سر کار بود. به همین خاطر آنها نتوانستند او را ببینند ولی از پدر و خانواده او به خاطر فداکاری پسر ارشدشان تشکر کردند.

علی محرابی درباره از خود گذشتگی جوان 23 ساله می گوید: «یک هفته ای از آن حادثه شوم گذشته است. من و همسرم به کمک سعید توانستیم جان سالم به در ببریم. شاید اگر فداکاری سعید نبود ما هم امروز اینجا نبودیم. این پسر از زندگی اش گذشت تا جان ما را نجات بدهد. هر لحظه احتمال داشت زندگی خودش هم به خطر بیفتد. او ما را نمی شناخت و برای نجاتمان خودش را به خطر انداخت چرا که رودخانه ای که حادثه در آنجا اتفاق افتاد پر بود از گیاهان مختلف و هر لحظه احتمال داشت که خود سعید هم به خاطر گیر کردن در بین این گیاهان جانش را از دست بدهد. این کار او را با هیچ چیزی در این دنیا نمی توان جبران کرد و به همین دلیل زندگی مان را مدیون او هستیم.»

جاده طلسم شده

آنگونه که سعید 23 ساله می گوید رودخانه ای که در شهر شلمزار نزدیک مزارع کشاورزان قرار دارد بارها جان افراد پیر و جوان را گرفته است. «چندین و چند بار به چشم دیدم که جاده پر پیچ و خم این روستا و این رودخانه باعث مرگ یا مجروح شدن افرادی شده است که به داخل آن سقوط کرده اند. از زمانی کودکی به یاد دارم این جاده بارها برای اهالی شلمزار و گردشگران دردسرآفرین بوده. وقتی بزرگتر شدم، خودم بارها شاهد حوادث تلخ مختلفی بودم که به مرگ افراد منتهی شد. بیشتر افرادی که گرفتار این رودخانه می شوند از اهالی شلمزار نیستند و راه این جاده را نمی شناسند. این مسیر پر از پیچ و خم است و کافی است که راننده ها کمی بی دقتی کنند. همین بی دقتی باعث می شود که آنها در یک چشم بر هم زدن با مرگ دست و پنجه نرم کنند. این حوادث تقصیر حادثه دیدگان که خبر از مشکلات این جاده ندارند، نیست.»

رودخانه مرگ

سعید ادامه می دهد: «خانواده محرابی هم که این اتفاق برایشان افتاد، اهل شلمزار نبودند و به همین خاطر با مسیر جاده و رودخانه آشنایی نداشتند. این جاده امنیت ندارد. از صبح تا شب در این جاده کامیون ها، تریلی ها و وانت های زیادی در تردد هستند؛ چرا که این جاده به چند کارخانه ختم می شود. از طرفی اگر کسی بخواهد به پارک گردشگری شلمزار برود که تنها مکان گردشگری اینجاست باید از همین جاده عبور کند و این مساله جان افراد را با خطر رو به رو کرده است.

به خاطر نبودن گاردریل در کنار جاده و بی احتیاطی بعضی از رانندگان، گاهی خودروها از مسیر منحرف می شوند و به داخل آب می افتند. سرعت و فشار حاصل از سقوط گاهی باعث می شود تا درهای ماشین باز نشوند و سرنشین ها در ماشین حبس شوند و زیر آب خفه شوند.

مرد جوان ادامه می دهد: «اتفاقی که برای خانواده محرابی افتاد اولین حادثه ای نبود که این جاده در تاریخچه شوم خود دارد. او می گوید اگر مسوولان پیگیر امنیت این جاده نشوند باز هم این حادثه های تلخ تکرار می شود.

در بیشتر اوقات که چنین اتفاقی می افتد، کسی در محل حادثه حضور ندارد که شاهد ماجرا باشد و بتواند حادثه دیدگان را به موقع نجات دهد. اگر هم کسی باشد تا بیاید و به خودش بجنبد، فرد حادثه دیده در آب خفه می شود.»

جاده سابقه دار

سابقه حوادثی که این جاده و رودخانه رقم زده به 50 سال پیش برمی گردد. قدیمی های شلمزار تعریف می کنند که در آن زمان چطور فرزند یکی از کشاورزان این مزارع به رودخانه افتاد و جان باخت. چند سال پیش هم یک پسر جوان با یک دستگاه پیکان از جاده به رودخانه افتاد و بین دو صندلی گیر کرد و جان داد. قبل از آن هم چند جوان دانشجو از فولادشهر اصفهان به شلمزار آمده بودند اما هنگام رانندگی در جاده نتوانستند ماشین را کنترل کنند و دچار همین حادثه ای شدند که برای خانواده محرابی پیش آمد و بخت با آنها یار بود که مردم نجاتشان دادند.


مشاهیر روستای دستنا

شمس الدین ابوالوفا حسینی ،‌خوشنویس معاصر است . او ضمن تدریس دردبیرستانهاو مراکز تربیت معلم اصفهان،‌شاگردان بسیاری نیز تربیت کرده است .گروه : هنر، رشته : هنرهای تجسمی ،گرایش : خوشنویسی
والدین و انساب : پدرشمس الدین ابوالوفا حسینی ، اورا به حفظ اشعار فارسی و عربی و نوشتن خط علاقمند کرده است . شمس الدین درسال 1327 درروستای دستنا درشهرکرد به دنیا آمد .تحصیلات رسمی و حرفه ای : شمس الدین ابوالوفا حسینی ابتدابا تشویق پدرش به حفظ اشعار فارسی و عربی و نوشتن خط پرداخت و درسال 1338 برای ادامه تحصیل به اصفهان رفت و مدتی درمدرسه عربان (چهارسوق مقصود ) به تحصیلات قدیمه پرداخت. سپس موفق به اخذ لیسانس دررشته مدیریت اداری ازدانشگاه گیلان شد .مشاغل و سمتهای مورد تصدی : بعد از انقلاب اسلامی ،شمس الدین ابوالوفا حسینی ازاولین دارندگان مدرک ممتاز خوشنویس واز بنیانگذاران انجمن خوشنویسان شعبه اصفهان بود .وی ضمن تدریس دردبیرستانها ومراکز تربیت معلم اصفهان ، کلاسهای انجمن خوشنویسان را اداره می نمود ومدتها از مسئولان این انجمن بود .مراکزی که فرد از بانیان آن به شمار می آید : شمس الدین ابوالوفا حسینی انجمن خوشنویسان شعبه شهرکرد را دایر نمود که اکنون شاگردانش آن را اداره می کنند .شاگردان : شمس الدین ابوالوفا حسینی ،‌بیش از 80نفر شاگرد رابا مدرک ممتاز پرورش داده است که بعضا از استادان فعلی کلاسهای انجمن دراصفهان وسایر شهرستانها می باشند.

-----------------------------------------------------------------------------------

علی متقی معروف به علیار از بزرگان روستای دستنا بود.وی 94 سال سن داشته و از 40 سالگی شروع به سرودن شعر کرد. مجموعه اشعارش را در دفتری جمع آوری کرد.ایشان درخواست کرده بودند که این مجموعه بعد از فوتش چاپ و نشر گردد.در زیر به یکی از شعرهای زیبای ایشان اشاره می شود:

با نخوت و غرور نمک به زخم کس مپاش.....با تیغ حرف و فحش مده قلب کس خراش
خاموش گــر کنی تو چـــراغ کسی بزور..........همـچون حبـاب آب مهیــای مرگ باش
غره مشـــو عبث بجوانی و پول و مال .........دنیــا کشیـده است برای تو خــط و خال
تا امتحـان کند من و تو را از ره فریـــب........در چا کـــرده ای خود افتـــاد پــور زار
صدها جوان خوشگل و مــردان روزگار..........هر شـب به پای عیش و روز را پس شـکار
ناخواسـته به ریشــه خود تیـشه بزدنـد.......بگذاشتند اسب و ثـروت آن قلعه و حصـار
باهوش باش گول مخــور ره راسـت رو...........هـر چه کاشـتی بـه خـدا می کنـی درو
در پیش هست پیری و فرسودگی‌و مرگ........اعمـال توسـت بر تو چه نیـک و چه بـد
برگ درخــت را به تعمـق نظـــــ‌‌‌‌‌ر نما.............از گــبر و از تعصــب بی جا بشـــو جدا
منما جفا به خویش که مرگ است درکمین.......کــل النفــس ذائقــه المـوت جـز خدا
ویرانــه های قلـعه خان عبـرت آور است...........منزلــگاه سگان و شغـالان و کفتار است
پاداش ظلـم و جــور است این چنیــن........عــدل و عداوت از طـرف حـی داور است
دیــوار خانه ابـوطالبـها به پاســــت......این کاخ و قلعه گشته خراب این چه سراست
ایـن در ره اسـت مـتقـی از قدرت خدا.....کوچـک بودیـم ما و بزرگـی به او سزاست
 ----------------------------------------------------------------------------------

سید ابوالقاسم حسینی یکی دیگر از شاعران متعهد روستای دستنا می باشد که به شغل دبیری مشغول هستند.ایشان از حدود دوسالگی به سرودن شعر مبادرت ورزید و گویا مادرش اساس شاعری وی گردیده است.به طوری که خودش می گوید تعداد ابیات شعرهایی که سروده است حدود ده هزار بیت می باشد.از قبیل مثنوی،غزل،ترجیع بند،ترکیب بند،مسمط و دوبیتی.

در شعــر رباعـی چه هنرهـا کردم..............در شعر دو بیتـی و غزل جا کـردم
در مثنـــویم ببـین چه غوغــــا کردم.......دستی بر صاحب سخنـان وا کردم
در فن ســـــخن محنت بی حد بردم......بس خون جگر در ره این فن خوردم
در صنعت اوزان و عــروض افسـردم......گمنـام زمان گشتـــم و از غم مردم
در شعـر ای یـار نـکو نیـــــکو بیـن............گر هست تو را حاصــ دانش آئیـن
در رنـج و عذابــی حسـرت مـی وزند.......تابوده چنـان بوده و باشد چونیـن

از دیگر شعرا می توان پنجعلی بخشی ن‍ژاد و فرشاد متقی را نام برد.همچنین احمد رضا صفائی از شاعران با استعداد و جوان روستا می باشد که تاکنون شعرهای زیادی را در قالب های متفاوت سروده اند.

×برگرفته از کتاب" تمدن دیرینه چهار محال و بختیاری" با کمی اضافات


اماکن و بناهای تاریخی روستای دستنا

اماکن و بناهای تاریخی

امامزاده بی بی هاجر،بی بی هاجر بنا به اقوالی دختر سید شهاب الدین سهروردی که یکی از مشایخ ایران بوده است می باشد. روستائیان می گویند قدمت این امامزاده 1200 سال است ولی صحت آن معلوم نیست.درداخل امامزاده سنگ نوشته مخروطی شکلی وجود دارد که به رنگ سبز می باشد و نوشته های آن به مرور زمان نسبتا از بین رفته است. مردم به این امامزاده اعتقاد دارند وهرگاه حاجتی داشته باشند به زیارتگاه می آیند و برای اینکه ببینند به حاجتشان می رسند سنگ کوچکی بر می دارند وبه سنگ صافی می کشند وحاجتشان را زیر لب زمزمه می کنند و ناگهان سنگ را رها می کنند.اگر سنگ کوچک به سنگ اصلی چسبید امید حاجتشان هست ولی اگر افتاد به حاجتشان نمی رسند.سنگ قبر این حاجیه قیمتی است و از نوشته حکاکی شده روی سنگ به اهمیت مدفون شده در این مزار شریف پی برده می شود.بدیهی است که در زمان فوت این مرحومه این چنین سنگ و این چنین خطوط با ارزش تا حدودی غیر ممکن است و نیز حمل سنگ تا اینجا که امکان آن می رود سنگ درشهری حجاری و خطاطی حکاکی شده باشد و با ارابه و غیره تا اینجا آمده باشد که راهها به جز راه مال رو نبوده اند.تو خود حدیث مفصل بخوان ازین مجمل

پیری

پیری به نام آقاسیدهاشم در روستای دستنا بوده و کارهایی را به او نسبت داده اند و می گویند دستش تا حدودی شفا بوده است و روی قبرش مقبره ای ساخته اند که هنوز که هنوز است مردم به این شخص ارادت خاصی دارند و به او متوصل می شوند.

برد سیلایی

در شمال شرقی دستنا تخته سنگی به شکل قوسی روی تخته سنگی دیگر قرار قرار گرفته است و باعث به وجود آمدن سوراخی بزرگ شده است که انسان به طور خوابیده می تواند از آن عبور کند. البته عوامل فرسایش بر روی آن تاثیر گذاشته است.مردم عقیده دارند که اگر بچه هایشان را از زیر این سنگ عبور دهند آنها به سیاه سرفه(کنه سیاه)مبتلا نمی شوند و یا اگر مبتلا شود از زیر این سنگ عبورش دهنند خوب می شود.پیر سید نورالله (سید نوری)سید نوری از دیگر اماکن مقدسه دستنا می باشد.پیر سید نوری درختی است بزرگ ،تنومند کهنسال که در حدود مغرب دستنا در بین درختان قرار دارد.مردم به اینجا نیز عقیده دارند و در زیر این درخت نذر می کنند.

بناهای تاریخی

ساختمان مرقد بی بی هاجر،ساختمان شش ضلعی است و با معماری قدیمی بنا شده است.مسجد جامع:اولین و قدیمی ترین مسجد در روستا بود.به علت رطوبتی که به داخل آن نفوذ کرده بود و کارایی خود را از دست داده بود با قدمت 130 الی 140 سال آنرا خراب کردند و به سبک جدید بازسازی نمودند.قلعه:قلعه محل سکونت خانها بود و توسط کارگران و کشاورزان روستا و معمارانی از اصفهان و شهرهای دیگر آن را ساخته اندو نشانگر حاکمیت فئودالها و یا خانها را نشان میدهد.قدمت آنها به 80 سال می رسد.این قلعه ها از سه قسمت تشکیل شده اند:الف)خود قلعه که محل سکونت آنها بوده و دارای دو طبقه است و در حال حاضر به خاطر بی توجهی روبه تخریب شده است.در این قلعه تا اواخر حکومت رضاخان اسکان داشتند و بعد از چند سالی که تقسیم اراضی شد و دیگر درآمدی نداشتند به شهرهای بزرگ رفتند و درحال حاضر این قلعه به دولت واگذار شده است.ب)انبار،محل جمع آوری محصولاتی که از کشاورزان به عنوان سهمیه خود(مالیات)می گرفتند.درحال حاضر سالم و مسکونی شده است.انبار در ضلع شمالی قلعه قرار دارد.ج)اصطبل ، که محل حیوانات اهلی آنها بوده است و در همان زمان تخریب شدو جایش ساختمان ساختند.این اصطبل در ضلع غربی ساختمان قلعه قرار دارد. 

قدیمی ترین خانه ای که در جای فعلی دستنا قرار دارد از نواده های غلامحسین و ابوطالب می باشد که قدمت آن را 330 سالی تخمین زده اند.دو دستگاه آسیاب نیز بوده که با آب کار می کرد که با آوردن آسیابهای جدید آنها از کار افتادند و دیگر هیچ اثری از آنها نیست.همچنین در گذشته حمامهای خزینه ای وجود داشت که اثری از آنها به جا نمانده است.

·         برگرفته از کتاب" تمدن دیرینه چهار محال و بختیاری اثر دکتر اسفندیار آهنجیده" با اصلاح و اضافات


قلعه تاریخی سردار محتشم

 

دستنا

قلعه تاریخی سردار محتشم

قلعه تاریخی سردار محتشم متعلق به اواخر دوره قاجاریه است که به دست غلامحسین خان بختیار در روستای دستنا در سه طبقه زیرزمین، همکف و اول ساخته شده است.این بنای تاریخی دارای یک حوض در محوطه وسیع قلعه می باشد اما به دلیل ساخت و سازهای بی‌رویه و تجاوز به حریم بنا، تنها محوطه کوچکی از آن باقی مانده است. این قلعه دارای تزئینات زیبا و منحصر به فرد سنگی، آجری، چوبی و گچی بوده که به دلیل عدم مراقبت و دخل و تصرف‌هایی که در آن انجام شده، سقف طبقات فروریخته و تنها دیواره‌های داخلی و خارجی بنا باقی مانده که آن نیز دچار آسیب‌هایی شده است. از این دست بناهای تاریخی در این روستا و در این منطقه وجود دارد ولی متاسفانه بعلت عدم شناخت مردم از ارزش واقعی و تاریخی این مکانها ،روز به روز درگذر زمان حالت اولیه خود را از دست داده اند و بعضا به خاطر بی توجهی خود اهالی و مسئولین ذی ربط از بین رفته اند و تنها نام و نشانه ای از آنها باقی مانده است.


ضرورت حفظ آثار تاریخی

 

"از غنی تری عناصر فرهنگ مادی هر سرزمین که نشانه تمدن نیاکان آن جامعه و شناسنامه ای برای بیان موجودیت یک تاریخ است،آثار باستانی بجای مانده آن اقلیم می باشد".

متاسفانه آثار تاریخی که در روستای دستنا و روستاهای همجوار وجود دارد با بی توجهی ویا کم توجهی آشکاری از سوی مسئولین مواجه گردیده است.بطوریکه جهت نگهداری ومراقبت از این آثار ملی کمترین بودجه درنظر گرفته شده که آن هم بدون کارشناسی دقیق اغلب به هدر می رود.به طور مثال در مورد قلعه هایی که قبلا در روستا دستنا وجود داشت همچنین سنگ قبرها و شیرهای سنگی واقع در قبرستان روستا که اکثر آنها بوسیله خاکبرداری غیراصولی جهت توسعه راه ،از بین رفت ، این صدمات ولطماتی که توسط بعضی افراد ناآگاه وبی فرهنگ به آثار ملی وتاریخی وارد میگردد،.افرادی که این آثار را مشتی سنگ بی ارزش می پندارند ونوشتن یادگاری وشکستن آنها را امری عادی وتفریحی تلقی می کنند. بعضا قابل جبران نمی باشد.این گونه مسائل تاسف آور در کشور ما در حالی صورت می گیرد که در کشورهای دیگربرای حفظ آثار ملی وتاریخی  تلاش فراوانی صورت می گیرد.در بسیاری از کشورها کارشناسان خبره با حمایت کامل دولتها وبهترین امکانات سعی در مرمت ونگهداری آثار تاریخی دارند،چرا که آنان عقیده دارند که حفظ این گنجینه های ارزشمند ومراقبت از آنها نه تنها اتلاف وقت وثروت کشور نیست،بلکه این امر را وظیفه خود دانسته وحتی آن را امری درآمدزا می دانند.از طرفی ناآشنا بودن مردم خصوصاً جوانان با گذشته وتاریخ نیاکان خود ،یکی از عوامل بی ریشه بودن وبی هویتی در جامعه بوده که عواقب ناگوارآن گریبان گیر همگان می شود تا زمانی که افکار عمومی مردم را برای حفظ آثار تاریخی بکار نبریم توجه به هر نوع قانون و اعتبار بی نتیجه خواهد بود.جدای از توجه مسئولین به این اماکن و آثار ،فرهنگ سازی بین مردم جهت حفاظت و نگهداری از این اماکن از اهمیت خاصی برخوردار است که این اطلاع رسانی و تبلیغ و ترویج این امریاری و مساعدت قشرتحصیل کرده و فرهنگی روستا را می طلبد نمی دانم با نظرات من موافق هستید یا خیر ،اما اگر موافق هستید خواهش می کنم بیایید تا از خود شروع کنیم وسعی کنیم که فرهنگ ناب ومنش اصیل خود را بشناسیم وبه دیگران هم بشناسانیم .

 هرکسی کو دور ماند از اصل خویش 

 باز جوید روزگار وصل خویش


جوانان روستا ، نسل فراموش شده

"جوانان  روستایی همچون دیگر جوانان، آینده خود را با دنیایی از آرزوها و امیدها آذین می بندد. اما آیا او حق ندارد از خود بپرسد چرا باید همچنان در آرزوی آینده ای بهتر بماند و استعدادها و توانمندی هایش به دست خزان سپرده نشوند. به راستی آیا او حق ندارد؟"

در عصر حاضر، دانش، اولین گام و نیروی جوان، اولین منبع برای پیشبرد اهداف توسعه ای در کشورها محسوب می شوند و به کارگیری مؤثر و کارآی جوانان در عرصه های مختلف سازندگی از بدیهیات در توسعه ملی به شمار می آید.

 سرمایه گذاری برای تربیت نسلی بالنده که مجهز به آگاهی و دانش روز باشند، نه تنها همانند سرمایه گذاری های مستقیم در بخش هایی مانند صنعت و کشاورزی است بلکه چه بسا که از اولویت و قدر و منزلتی بیشتر نسبت به سایر بخش ها برخوردار باشد.

در سال 1985 میلادی (سال جهانی جوانان) تقریبا 745 میلیون نفر از جوانان در کشورهای کمتر توسعه یافته زندگی می کرده اند. از این جمعیت بالغ بر 70 درصد یا به عبارتی 520 میلیون دختر و پسرِ جوان، در نواحی روستایی حضور داشته اند. اما کمتر از حضور و مشارکت این جمعیت خلاق و رو به رشد در عرصه های مختلف استفاده شده است چرا که نوعا درگیر مسائل و مشکلات دست و پاگیری بوده اند و همین امر سبب گردیده تا آنان نتوانند در صحنه های مورد علاقه کار و زندگی حضوری همه جانبه و موفق داشته باشند. حال آنکه جوانان  روستایی همچون دیگر جوانان، آینده خود را با دنیایی از آرزوها و امیدها آذین می بندد. اما آیا او حق ندارد از خود بپرسد چرا باید همچنان در آرزوی آینده ای بهتر بماند و استعدادها و توانمندی هایش به دست خزان سپرده نشوند. به راستی آیا او حق ندارد؟

بافت اجتماعی در روستاها معمولاً بر اساس نهاده های سنتی پایه گذاری می شود. این نهاده ها در طی قرون و روزگاران متمادی، معیارهای مشخص و خاصی را در محیط اجتماعی روستا به وجود می آورند که وفق طبیعت زندگی روستایی می باشد. بر این اساس تغییر محکمات که بر بنیاد سنت و آداب و رسوم قومی استوار می باشد، نیازمند زمانی طولانی و دراز است که همین با شتابزدگی ذاتی جوان و جوانی سازگاری نمی یابد و پسران و دختران جوان روستایی را در فرآیند رفتاری متفاوت با محیط زندگی خود قرار می دهد. جوان  روستایی هم می خواهد و هم حق دارد نقشی در جامعه محدود روستای خود داشته باشد و از ایستایی در تعیین و وزن ارزش اجتماعی خویش به تکاپو و حرکت برسد و این موضوعی است که جوان روستایی با توجه به تغییرات سریع زمانه به آن نیازمند است. در جهان کنونی، علم و دانش چنان حرکت رو به جلو و بالنده ای دارد که تقریبا هیچ کدام از عوامل اساسی زندگی، بدون دقت نظر و مطالعه به حال خود رها نمی شوند. امروزه هزاران رشته علمی، دمادم زندگی بشر را تغییر می دهند و دستاوردهای نو و جدیدی را به ارمغان می آورند. در چنین شرایطی چرا باید جوانان روستایی با موانع بسیاری در کار ساختن امروز و فرداهایشان باشند؟

 اهمیت توجه به این نسل روستایی نباید کمتر از توجه به جوانان شهری باشد. آنان نیز خواستار رشد و تکامل عواطف، امیال و گرایش ها و مهارت های اجتماعی شان می باشند و متأسفانه هنوز هم هستند روستاییانی و روستاهایی که معتقدند جوانانشان نیازی به درس و دانش نداشته و همان بهتر که اصلاً بی سواد بمانند! حال آنکه جوانان روستایی در ایفای نقش های متنوع شان، سهم بسزا و تعیین کننده ای در بهزیستی و توسعه معیشت روستایی دارند و رشد اینها تأثیر مستقیمی در توسعه اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی کشور خواهد داشت.

با همسوسازی نیروهای مستعد و جوان می‌توان در اندک زمان نیروهای از دست رفته روستاها را بازگرداند و در راستای رشد و تعالی جبران خسران و از مهاجرت‌های بی‌رویه جلوگیری کرد.
ویژگی اصلی استفاده از توانایی‌های بومی هر منطقه در راستای توسعه کشاورزی و دامپروری خود روستا است تا برای جوانان روستایی ایجاد انگیزه شود و ایجاد این انگیزه کمک و حمایت سازمان‌ها و ادارات دولتی را می‌طلبد.
دید مشکلات و مسائل روستاییان از نزدیک و آگاهی از وضعیت آنها از راهکارهای بی‌نظیر است که می‌توان در حمایت و تشویق جوانان روستایی به دست آورد.

دستنا و شیرهای سنگی

 

                  Image                    

 

                                                                           نماد فراموش شده

اگرگذرتان به قبرستان روستای دستنا خورده باشد  باقیمانده  آثاری از شیرهای سنگی در اندزه های مختلف را دیده اید. درگذشته این نمادها بطور کامل به چشم می خورد ولی دراثرگذر زمان و فرسایش و بعضا توسط خود اهالی از بین رفته اند.برد شیر ،  سنگ شیر یا  سنگی به شکل شیر که مردمان بختیاری برای بزرگداشت دلیران بر مزارشان نصب میکردند . سنگ را به نحوی می تراشیدند که به خوبی در هیبت یک شیر کامل در آید . اندازه سنگ شیر به جایگاه متوفی نزد بازماندگان بستگی دارد . گاه برای نوجوانان یا کودکانی هم که عزیز و مورد احترام بوده اند نیز سنگ شیر کوچکی ساخته می شد چه رسد به ریش سفیدان و بزرگان شیر معمولا در حال غرش است به طوری که دندانهای آن بر روی هم دیده می شود و دم آن به یک سمت بدن چسبیده نقش می شود . انتهای دست و پای سنگ شیر معمولا بر روی سطحی سنگی قرار دارد که برای سر پا ماندن شیر در دل خاک مدفون می شود . دستها به شکل حراست و نگاهبانی به جلو کشیده اند . البته شیوه ی تراش سنگ شیر نزد طایفه های بزرگ بختیاری گاه تفاوتهای جزئی با هم دارد . کمر سنگ شیرهای منطقه ی هفت لنگ بختیاری از ابتدای پاها قوسی هنری دارد به شکلی که حدود شکم اثر تا حدودی بهتر نمایان می شود و نیز سر سنگ شیرهای هفت لنگ ها به اندازه ی سنگ شیر های منطقه ی چهارلنگ نشین گرد نیست . البته ممکن است شما خلاف این موارد را هم جاهایی دیده باشید که این آمیختگی و بی ریایی طوایف مختلف بختیاری را می رساند . بر روی تنه ی این اثر هنری ممکن است نقوش برجسته ی مختلفی نقش دهند . شمشیر ، خنجر و گرز از قدیمی ترین نقوشی ست که بر روی سنگ شیر های قدیمی دیده شده است . ترسیم جریان شکار بصورتی کاملا مختصر نیز برخی جهات دیده می شود . در یک سو چند پازن یا بز کوهی ویا گوزن که در حال چرا حک می شود و در سوی دیگر متوفی سوار بر اسب در حال شکار آنهاست .بعد از مرسوم شدن استفاده از اسلحه ی گرم نقش های جدیدی به ذهن سنگ شیر تراشان خطور کرد . نقش تپانچه و برنو که به شکلی زیبا بر پهلوی شیر حکاکی می شود . امروزه اما کمتر استادی را می توان یافت که هنوز به کار ساخت سنگ شیر همت گمارد . متاسفانه بختیاری دیگر آن دیار گذشته نیست . سرزمینی که سنت ها و دلاورانش را ارج می نهاد و یاد آنها را همیشه عزیز می شمرد . امروز زن و مرد بختیاری به زندگی شهری با همه ی گرفتاری هایش داخل می شوند و دیگر رمقی برایشان نمی ماند که بخواهند از گذشته یادی بکنند . بزرگمردان بختیاری امروز در عرصه های مختلف اداره ی کشور فعالند . ولی کمتر می توانند یادی از رویاهای افسانه ایی دیروز از خاطر بگذرانند . سنگ شیر تراش ها هم دیگر دل به کار نمی دهند که امروز اگر هم قرار باشد سنگ شیری ساخته شود به شیوه ی ماشینی و با دستگاه های مختلف ساخته می شود . مطلب را با بیتی کوتاه به اتمام می رسانم :

به ایلی که مردان جنگی بُوَد        سر قبرشان شیر سنگی بُوَد